نقدی بر ویدیوکست «تاریخ ایران: قبل و بعد از اسلام»
وقتی یوتیوب جای آکادمی مینشیند:
من علی بندری را دوست دارم.
با صدای آرام و دقیقش بارها سفر کردهام – از کانال بی تا بی پلاس، از روایت هیجانانگیز زندگی یک خلافکار نابغه تا کتابهایی که با معرفی او، مدتهاست تبدیل به کتابهای بالینیام شدهاند.
او برای بسیاری از ما نسل پسادیجیتال، دروازهی آشنایی با روایتگری مدرن و قصهگویی مستند بود.
اما همینجا میخواهم صریح بگویم:
ویدیوی اخیر او و همکارانش با عنوان “تاریخ ابران: قبل و بعد از اسلام، بازخوانی دو قرن سکوت” یکی از نمونههای خطرناک افتادن به ورطهی دانشِ همهفهم است.
- بازخوانیِ خطرناکِ یک بازخوانی
یوتیوب و پادکست، رسانههای شگفتانگیزیاند: آنها علم را مردمی میکنند.
اما مردمیسازی علم با سطحیسازی علم فرق دارد.
در این ویدیو، نویسندگان (پدرام وفاداری، نشاط شیرازی و علی بندری) با نیت نیک – یعنی تصحیح نگاه ملیگرایانهی دکتر زرینکوب – به میدان آمدهاند، اما بیآنکه چارچوب علمی روشنی داشته باشند، روایت جدیدی ساختهاند که در ظاهر منطقی است و در باطن، پر از لغزشهای مفهومی.
نتیجه این است که مخاطب، در پایان ۶۰ دقیقه ویدیو، احساس «فهمیدن» پیدا میکند، بیآنکه بداند چه فهمیده است و از چه منظر.
و این، خطرناکترین نوع نادانی است: نادانی با اعتمادبهنفس.
- ادعای بیطرفی؛ پوششی برای ایدئولوژی تازه
ویدیو با کانسپتی شاعرانه آغاز میشود:
«هر کتابی یک گفتوگوست.»
اما پشت این نرمی، نوعی نسبیگرایی پنهان وجود دارد. اگر هر روایتی صرفاً یک گفتوگو باشد، پس هیچروایتی درستتر از دیگری نیست.
در این منطق، تفاوت میان «پژوهش تاریخی» و «گفتوگوی رسانهای» از بین میرود. تاریخ تبدیل میشود به محاورهای قابلمذاکره، نه دانشی قابلاثبات. و همین، مرز میان آکادمی و یوتیوب را پاک میکند.
زرینکوب، با همهی پیشداوریهایش، مورخ بود: اهل منبع، ارجاع، و روش.
ویدیو اما به جای نقد روش، صرفاً از نتیجه خوشش نمیآید. به همین دلیل است که نقدش، علمی نیست؛ زیباییشناسانه است. از تصویر ساسانیان ناراضی است، نه از استدلال زرینکوب.
- فروکاست زرینکوب به یک ملیگرا
زرینکوب در این ویدیو به چهرهای تکبعدی تقلیل یافته: روشنفکر ملیگرایی که تحتتأثیر فضای سیاسی دههی ۳۰ شمسی، «دو قرن سکوت» را نوشته تا علیه عربها سخن بگوید.
اما این تصویری کاریکاتوری است. زرینکوب، فیلسوفِ تاریخ و ادیب صوفیمشربی بود که از شکست، مفهومی فلسفی ساخت: شکست بهعنوان آینهی خودشناسی فرهنگی.
در واقع، کتاب او نه ضداسلام است و نه ضدعرب؛ بلکه واکنشی اگزیستانسیالیستی به پرسشی قدیمی است:
چرا ملتی بزرگ، در برابر تقدیر تاریخیاش سکوت کرد؟
ویدیو این پرسش را حذف میکند، چون با روش تفسیر سطحی و تاریخ اجتماعیاش نمیتواند به آن پاسخ دهد.
- خلط داده و نتیجه
در میانهی ویدیو، حجم چشمگیری از دادههای تاریخی آورده میشود:
اصلاحات قباد، عدالت انوشیروان، فساد طبقاتی، نقش مزدکیان، زبانهای ایران پیش از اسلام و…
اما در پایان، نتیجهای گرفته میشود که از این دادهها نمیجوشد: اینکه «دو قرن سکوت» اساساً وجود نداشته و اسلام با ایران درآمیخته است.
دادهها تصویرِ بحران را نشان میدهند، نه همزیستی. و این یعنی نتیجه از پیش تعیین شده است، نه استنتاجشده از شواهد. در علم تاریخ، وقتی نتیجه از پیش معلوم است، هر سندی به نفع آن تفسیر میشود – و این یعنی ورود به قلمرو ایدئولوژی.
نقطهی کور در بازتعریف «اعراب متمدن»
پژوهشهای جدید، از جمله آثار تورج دریایی، خداداد رضاخانی و محققان مکتب وین، بهدرستی تصویر «اعراب بربر» را رد میکنند. اما در این ویدیو، از این دادههای تازه نتیجهای شتابزده گرفته میشود:
همان لحظه که از سواد برخی قبایل عرب یا ترجمهی سریانی سخن میگویند، ناگهان «اعراب متمدن» بهعنوان نمایندهی فاتحان حجاز معرفی میشوند.
در حالیکه عربستان پیش از اسلام، ساختاری چندپاره و ناهمگون داشت: یمنِ باستان با تمدن شهرنشین، حیره و لخمیان با فرهنگ مسیحی و سریانی، و در مقابل، نجد و حجاز با ساختارهای قبیلهای و فاقد دیوانسالاری.
فاتحان ایران، عمدتاً از همین قبایل بیابانگرد حجاز و نجد بودند؛ آنان نظام مالیاتی، دبیرخانه، ارتش منظم یا آرشیو مکتوب نداشتند.
پذیرش این واقعیت به معنای تحقیر نیست، بلکه شرط فهم تفاوت فرهنگی است. سواد عربی مساوی با دولتمندی نیست.
خطای ویدیو در اینجاست که «فرهنگ شفاهی حجاز» را در سطح تمدن دیوانی ساسانی مینشاند – و این، از نظر تطبیقی، اشتباه است.
این نوع سادهسازی درک تاریخی را از ریشه میزند؛ زیرا برای زدودن تصویر نژادپرستانه، از دقت علمی هزینه میکند.
- حذف روانشناسی شکست
زرینکوب «سکوت» را استعارهای از افسردگی تمدنی میداند؛ از خستگی روح ملتی که پس از قرنها شکوه، در برابر موجی تازه بیپناه شد.
اما ویدیو، این بعد عاطفی و روانی را نادیده میگیرد و تاریخ را صرفاً در سطح نهاد و سیاست میخواند.
درحالیکه ملتها فقط با اقتصاد و ساختار زنده نیستند؛ با معنا زندهاند.
زرینکوب معنای شکست را میفهمید؛ و این، چیزی است که در روایت روشنفکری جدید جای خالیاش بهشدت حس میشود.
- تاریخ یا جامعهشناسیِ دلخواه؟
در بخشهای پایانی، ویدیو تاریخ صدر اسلام را بازسازی میکند تا نشان دهد تقابل «ایران/عرب» برساختهی دوران مدرن است.
این گزاره درست است، اما در بافت ارائهشده، تبدیل به ابزار توجیه میشود. روایت، از حد اصلاحگرایانه عبور میکند و به سوی نوعی ایدئولوژی آشتی اجباری میرود: همهچیز خوب بود، همهچیز درآمیخت، هیچکس مغلوب نشد. در نتیجه، تجربهی تاریخیِ رنج، تبخیر میشود. تاریخ به فیلم روابط عمومی تمدنها بدل میشود.
«تداوم» به مثابهی «مقاومت منفعل»
در ویدیو، هر جا نشانی از بقا دیده میشود، آن را نشانهی همزیستی میدانند: بقای دهقانان، کاربرد زبان پهلوی در متون زرتشتی، ادامهی دستگاه اداری ساسانی.
اما پرسش اساسی تاریخنگاری این است: آیا هر تداومی، نشانهی پذیرش است؟ یا میتواند شکلی از مقاومت خاموش باشد؟
خودِ تاریخ نشان میدهد که بسیاری از این تداومها ناشی از ضرورت سیاسی بودند. خلفا برای ادارهی ایران، ناگزیر از استفاده از دبیران و موبدان ساسانی بودند، چون ساختار حکمرانیشان هنوز نارس بود.
ادامهی پهلوینویسی در میان زرتشتیان، یا جنبشهای مقنع و بابک، نشان میدهد که این بقا، بیشتر شبیه چانهزنی تمدنی بود تا همزیستی آرام.
اگر زرینکوب از «سکوت» گفت، رسانهی امروز از «غوغا» میگوید؛ اما شاید در میانهی این دو استعاره، حقیقتی هست: ایران نه خاموش بود، نه شادمان؛ بلکه در خفا، با زبانی دیگر و زیر سلطهای تازه، برای بقا میجنگید.
نادیده گرفتن این کشاکش، یعنی از میان بردن واقعیت تراژیک تولد دوبارهی ایران.
- مشکل «دانش همهفهم»
دانش عمومی یا popular knowledge اگر جای روش علمی بنشیند، بهجای آگاهی، احساسِ دانایی میدهد.
این همان اتفاقی است که در فضای پادکست و یوتیوب بهتدریج در حال وقوع است: جایی که روایت، مهمتر از سند میشود. هرچه خوشتر روایت کنی، معتبرتری.
و علی بندری، به عنوان یکی از بهترین راویان ایرانی، ناخواسته در این دام افتاده:
روایت را آنقدر زیبا میگوید که خودش را به جای پژوهش مینشاند.
- غیبت متدولوژی
در هیچکجای ویدیو توضیح داده نمیشود که این روایت بر پایهی چه منابعی و با چه معیارهایی ساخته شده. به چند مصاحبه اشاره میشود، چند کتاب نام برده میشود، اما هیچ دستگاه تحلیلی معرفی نمیشود.
آیا رویکرد، تاریخیـانتقادی است؟ تمدنی؟ زبانشناسانه؟ مردمشناسانه؟ هیچکدام روشن نیست.
وقتی متدولوژی حذف میشود، دانش به برداشت شخصی بدل میشود.
- جذابیت سادهسازی
راز محبوبیت چنین ویدیوهایی در همین است: آنها تاریخ را از «مسئله» به «احساس» تبدیل میکنند.
تماشاگر به جای آنکه بفهمد، تسکین مییابد.
احساس میکند از بار ملیگرایی یا از تعصب دینی آزاد شده، در حالیکه در واقع از تفکر دقیق گریخته است.
و این همان سقوط از عمق به سطح است که در پایان ویدیو حس میشود: شکوه روایت، جای روش علمی را میگیرد.
حرف آخر
زرینکوب را باید نقد کرد، چون او هم انسان زمانهی خود بود. اما نقدِ او با ابزار روایت رسانهای، مثل درمان بیمار با موسیقی است: آرامش میدهد، اما درمان نمیکند.
ویدیو اسلام چطور وارد ایران شد یادآور یک واقعیت تلخ است: در عصر شبکههای اجتماعی، آکادمی در حال عقبنشینی از میدان روایت است، و این خلأ را کسانی پر میکنند که صدا دارند، نه روش.
علی بندری عزیز، اگر این نقد را میخوانی،
بدان که بسیاری از ما هنوز با برنامههایت میخندیم، بغض میکنیم، یاد میگیریم و الهام میگیریم – اما درست به همین دلیل، از تو توقع بیشتری داریم.
چون محبوبیت، مسئولیت میآورد؛ و تاریخ، بیش از هر زمان دیگری، به دقت، شک، و روش نیاز دارد – نه فقط به صدایی خوشساخت در قاب تصویر.



